من با خانواده و عزیزانم
با سیاستبرخورد نمیکنم و این خیلی خوشحالم میکنه. ولی با فردی که خارج از این دایرهست و حُرمت نگه نمیداره اونقدر بیرحمانه رفتار میکنم که گاهی بعدها خاطرهش وجدانم رو قلقلک میده. مثلاً دیروز. طوری هویت و موجودیتِ فکری و عقلیِ اون بیشعور رو همونجا در صحنه زیرسوال برده و تحقیرش کردم که چیزی از اون کوهِ غرور باقی نَموند، اما رابطهم رو در لحظه کاملاً دوستانه حفظ کردم که با اخم و تَخم و دلخوری نتونه از من فاصله بگیره و اعصابش رو آروم کنه؛ هِی رفتم و اومدم و به خیکِش عزیزم عزیزم بستم و بهش آدامس تعارف کردم و سوالاتِ رَندوم پرسیدم که مجبور باشه باهام چشمتووچشم بشه و بیشتر و بیشتر دچار فروپاشیِ عصبی.
این که ازش لذت میبرم ممکنه نشانهی خشم هم باشه. که خب. چرا که نه.
نوید خوشنام